ریحانهریحانه، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره
علیهعلیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

ریحانه

تولد یک فرشته

سه شب قبل درست در چنین ساعاتی یک فرشته گامهای کوچکش را بر زمین نهاده بود تا همه ی ما را غرق در شادی کند. باشد در آینده گامهای بزرگی بردارد آنچنان که شایسته است. قدمش پرخیر و برکت و تک تک لحظاتش بهترین ها باشد آنچنان که خداوند خود داند و بس. به دنبال فرصت میدوم تا امانم دهد عکسهای گل خوشبویم را در کنار دوست جدید و دوست داشتنی اش برای دوستانی که دوستمان دارند، هدیه کنم. باشد وقتی و ساعتی و درنگی.
14 مهر 1391

من و این همه دلتنگی خدا را

خدا خود بهتر میداند که این روزها بر من چه میگذرد. هر روز نزدیکتر میشویم به بار آخری که از شیره ی جانم مینوشی. و دوست دارم بدانی که چقدر دلتنگ این روزها و شبها خواهم شد. و باران باران اشک ... . غمم را میکاهم با فکر اینکه دیگر برای خودت بانویی شده ای بی نیاز از شیر من و اینکه خداوند توانم داد تا معجزه ای را در آغوشم بپرورم چنین بی نظیر. چه کنم مهربان حسرت این نگاهت را و بوییدنت را و در آغوش کشیدنت را و پرکشیدن تا آن دور دستها را؟ خدایا چه کنم با این دلتنگی؟
14 مهر 1391

فرشته های خانواده

علیرضای عزیزم:   فاطمه ی نازم: قدمهایتان پرخیر و برکت، روزیتان همیشه جاری چون آب روان و سایه ی پدر و مادر مهربانتان بر سرتان مستدام باد. ...
14 مهر 1391

خانوم مرغه ببخشید!

سرگرم کارهای روزمره ام. چه میدانم! ناهار! شام! ظرفهای نشسته! خانه ای که در عرض پنج دقیقه کن فیکون میشود! و ... . میبینم فرشته ام مشغول بازی ست. سرک میکشم در کارش ببینم چه دارد امروز برایم. میبینم سر پازل های دو تکه اش نشسته. همه را درست کرده، باز که میخواهد خرابشان کند میگوید: خانوم مُرگه (مرغ) ببخشید! هاپو ببخشید! جوجو ببخشید! آقا ابسه (اسب) ببخشید! ببعی ببخشید! آقا گابه (گاو) ببخشید!   و من چگونه بگویم کجای آسمان میروم و کدام ستاره را میچینم. خداوندگار مهربانیها را سپاس برای این فرشته ی کوچک مهربان دوست داشتنی که خوشبختیمان را کامل کرد. ...
14 مهر 1391

دانه دانه آموزش

تعداد بسیاری از دوستان مهربان اسم کتابهای تربیتی ای که مطالعه کرده ام و پرمطلب یافتمشان را پرسیده اند. گفتم اینجا بنویسم تا برای همه قابل دسترسی باشد: سری کتابهای تربیتی دانه، نشر صابرین را بسیار میپسندم. البته این نکته را یادآوری میکنم که نویسندگان این کتب همگی خارجی هستند و بعضی مطالب فرهنگی، مغایر با اعتقادات و فرهنگ ماست که باید با ریزبینی و دقت بسیار کشف و تصحیح شود. که اینکار مستلزم مطالعه ی زیاد در این مورد است تا بتوانید این موارد را پیدا کنید. باز هم تصریح میکنم که این معرفی صرفا به خاطر پرسش دوستان مهربان از من بوده نه اینکه من صلاحیت معرفی داشته باشم. البته در ابتدا که به دنبال کتب تربیتی بودم و تجربه ای نداشتم در زمینه ی ان...
14 مهر 1391

بستَنجی

باز نصفه شبی هوس بستنی کرده ای. میگویم: الان وقتش نیست دختر خوبم. گریه میکنی. کنارت مینشینم و میگویم: بیا بریم ببینیم هوا تاریک شده و خورشید خانوم رفته. وقتی دوباره بیاد بستنی بهت میدم. دست در دست هم، کنار پنجره میرویم و تاریکی بیرون را نشانت میدهم و میگویم همه خوابیده اند. برمیگردیم در آشپزخانه. بدون معطلی دستان کوچکت را کنار گوشت میگذاری: سلام! اورشید! بیا! من بستنجی!!! (سلام خورشید بیا تا من بستنی بخورم) آن وقت است که یادم می افتد خوشبخت ترین مادر روی زمینم و غرق بوسه ات میکنم چلچراغ خانه مان.
14 مهر 1391

وقت خداحافظی

ریحانه بالاست. پیش مامانی و عمه های مهربان اغلب و گاهی علیرضا. مامان: بابا لطفا برو ریحانه رو بیار میخوایم شام بخوریم. و صدای قدمهای استوار بابا ... . پایین می آیی. میبینم بابا پر از بوسه ات کرده و میخندد. میگویم: چیزی شده؟! میگوید: رفتم بالا دیدم بغل مامانی نشسته. گفتم: ریحانه بیا بریم شام. گفت: الان! (یعنی الان میام. البته گاهی مدتها طول میکشد تا الان برسد). گفتم: مگه مامان نگفت هروقت صدات کردم زود بیا. سری تکان داد و شیرین ترین من از بغل مامانی پایین آمد. رو کرد به مامانی و گفت: بابابظ (خداحافظ). وای که شیرین ترینی برایمان. خداوند مهربان نگهدارت باشد بی نظیر.
14 مهر 1391

این یا آن؟!

چند هفته ای میشود فرشته ای دیگر در دلم دارم. به ریحانه میگویم خواهری یا داداشی؟ گاهی میگوید خواهری گاهی میگوید داداشی. و در دلش هیچ نیست که کدام یک بهتر است. آخر او چه میداند که جاهلان در دنیای خود چه ها که نمیکنند! و من در این میان متعجبم که چگونه است عده ای فرق میگذارند بین دختر و پسر! هر دو فرشته اند و چرا باید بنا به نیاز ما عزیز یا ذلیل شوند؟! و البته هر دو هدیه ای از جانب خداوندگار مهربانیها. یا علی بن موسی الرضا محتاج دعایتان هستیم تا از شر این افکار جاهلانه در امان باشیم. دلم برای دیدن دوباره ی گنبد نورانیتان پر میکشد، باشد عمری و سعادتی!
14 مهر 1391

لفظی فراتر از عاشقی سراغ داری؟

ببخش از تأخیرم. در دیار طوس دعا گویت بودم. از تعداد شمار خارج شده شبها و روزهایی که نیازمندت بودم، هستم و خواهم بود. اما برای تک تک لحظاتت که عاشقانه نگاهبانیم کردی سپاست میگویم و مدیونت هستم. روزت مبارک مادر بی نظیرم.  
26 ارديبهشت 1391

یه عالمه عکس، یه دنیا خاطره

تاب تاب ریحانه:         به کجای این خوشبختی خیره ای نازنین؟:         ببخشید خانوم مهندس میشه چند لحظه ... !:         همیشه خندان باشی گل خوشبوی من:   و خدایت همیشه به همین نزدیکی باد:   کودکم در خواب است، آرام! مبادا خلوت کودکیش را بشکنید: جان مادر در پناه خالق مهربان باشی. ...
27 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ریحانه می باشد