حس مادری
عزیزی روزی از من پرسید: مادر بودن چه حسی دارد؟
گفتم خدا بچشاندت! روزی میرسد که میبینی ای دل غافل قلبت دارد بیرون از سینه ات میبپد. آن روز روزیست که در بیمارستان صدای گریه ی نوزادت را میشنوی. وقتی مادر میشوی به قلبت اجازه داده ای که بیرون از سینه ات بتپد. آن وقت است که قلبت بزرگ میشود به همان اندازه ای که فرزندت از تو دور است. و روزی که او را به مدرسه میفرستی با خودت فکر میکنی اگر بخواهد یک جای دور زندگی کند آیا قلبت تا آن سر دنیا هم خواهد رفت؟!!! باز میگویی خوش باشد هرجا که میخواهد باشد.
و آن وقت است که میفهمی قلبت در دوردستها هم خواهد تپید فقط به شرط خوشی او!!!
تولدت مبارک تمام خوشی من و بابا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی